!کاش میدانستی در این کویر تنهایی تورا داشتن حس خیس باران است

...اينجـا مَنـ مينِويسَم...خُودَم را...لَحظِه هايَم را...عَصَبانيَتَـم را
دِلتَنگي هايَم را...غُرغُر هايَم را
گِـلِه هايي کِ هيچـ گاه بِ زَبانـ آوَردِه نِميشَوَند وَ مُدامـ نِوِشتِه ميشَوَند
چيزهايي کِ روزي آزارَمـ ميدادِه...خُودَم را...تو را... او را...همه را
تويِ آشُفتِه تَرينـ لَحَظاتـ هَم مَرا بِبيني ظاهِرَم آرام اَستـ
اما اينجا کَلَمِه هام فَرياد اَستـ... اينجا مالِـ مَنـ اَستـ...مالِـ خودَم
...هَر جور دِلَم بِخواهَد توشـ مينِويسَم تا آرامَم کُنَد وَقتي صِدا کَم مي آوَرَم
وَقتي دَردَم ميگيرَد
وَقتي بُغضـ ميکُنَم...وَقتي ميميرَمـ
هَرکَسـ دِلَشـ گِرِفته اَستـ اَز اينـ جا بِرَوَد اينجا اُتاقِ خاطِراتِ تَرَکـ خُوردِه مَنـ اَستـ
نظرات شما عزیزان:
|